13 تیر 1394
روزی شیطان با یکی از دوستانش صحبت میکرد دوستش گفت تو حیله و فریب بیشتری داری یا من؟ شیطان گفت من، گفت بیا امتحان کنیم و هر کدام شری به پا کنیم، او به داخل شهر رفت، شهر دو طایفه بودند و با هم اختلاف داشتند، در لباس و هیأت یک فرد متدین و خوش قیافه به… بیشتر »
2 نظر
01 تیر 1394
روزی از روزها هارون الرشید از بهلول دیوانه پرسید :
ای بهلول بگو ببینم نزد تو " دوست ترین مردم " چه کسی است ؟
بهلول پاسخ داد : همان کسی که شکم مرا سیر کند دوست ترین مردم نزد من است !
هارون الرشید گفت : اگر من شکم تو را سیر کنم مرا دوست داری ؟
بهلول با… بیشتر »
01 تیر 1394
لاک پشت پشتش سنگین بود و جادههای دنیا طولانی. میدانست که همیشه جز اندکی از بسیار را نخواهد رفت. آهسته آهسته میخزید، دشوار و كُند و دورها همیشه دور بود. سنگپشت تقدیرش را دوست نمیداشت و آن را چون اجباری بر دوش میکشید.
پرندهای در… بیشتر »
04 خرداد 1394
برای مدتی هست که موسیقی طبیعت شروع به نواختن کرده و ارکستر بزرگی اون بالا در تلاشه که تمامی این کلمات آبی به نوبت و خالصانه بر زمین بوسه بزنن، معطر کنن آلودگی را و بسازن هوایی پاک برای نفس کشیدن.
پس چه عالیست! که به شادی نفسی پاک کشید و نگاه کرد به… بیشتر »
31 اردیبهشت 1394
نجار با دو دستش ، شاخه های درخت را گرفت .چهره اش بی درنگ تغییر کرد.خندان وارد خانه شد، همسر و فرزندانش به استقبالش آمدند ، برای فرزندانش قصه گفت ، و بعد با دوستش به ایوان رفتند تا نوشیدنی بنوشند.
نجار، یک روز کاری دیگر را هم به پایان برد . آخر هفته بود… بیشتر »