کوتاه اما خواندنی
برای مدتی هست که موسیقی طبیعت شروع به نواختن کرده و ارکستر بزرگی اون بالا در تلاشه که تمامی این کلمات آبی به نوبت و خالصانه بر زمین بوسه بزنن، معطر کنن آلودگی را و بسازن هوایی پاک برای نفس کشیدن.
پس چه عالیست! که به شادی نفسی پاک کشید و نگاه کرد به گلهایی خندان، به کوه هایی استوار، به پرندگانی آزاد، به درختانی شاداب و به ابرهایی که دست دردست هم به آرامی در حرکت اند.
درحرکت این نسیم بویی سر تر از بوی سرسبزی و نشاط و حسی بالاتر از این حس عجیب نیست.
ودراین حس عجیب، همه چیز آرامه !!! آرامتر از خاموشی، خاموشی که باکمی نور دچار تحول می شود.
در یکی از روزهای پر نور و گرم تابستان، ته اتوبوس در کنار حصاری شیشه ای با چشمانی جستجوگر از پس حصار، می بینم جاده را که مدتی است کویری شده و مدتی است که ارکستر بزرگ، هیچ موسیقی ای نمی نوازد.
اینجا دیگر نه کلمات آبی با زمین سازگاری دارند و نه زمین با کلمات آبی.
هوای داخل اتوبوس هم مثل همیشه مصنوعی است و از طریق دریچه ها به مسافران تزریق می شود.
پس به اجبار نفس هایم را کابوس وار می کشم و مسافرانی که به اجبار با کویر سازش پیدا کرده اند را نگاه می کنم.
نگاه می کنم و می بینم که این گلها خندان، این کوه ها استوار، این پرندگان آزاد، این درختان شاداب و این ابرها دست در دست هم به آرامی درحرکت اند.
…….. در حرکت به مقصدی شایسته ……..