رخ خورشید
عیب از ما است، اگر دوست ز ما مستور است
دیده بگشای که بینی همه عالم طور است
لاف کم زن که نبیند رُخ خورشیدِ جهانچشم خُفّاش که از دیدن نوری کور است
یا رب! این پردهی پندار که در دیدهی ماستباز کن تا که ببینم همه عالم نور است
کاش در حلقهی رندان خبری بود ز دوست[1]سخن آنجا نه ز «ناصر» بود، از «منصور» است[2]
وای اگر پرده ز اسرار بیفتد روزیفاش گردد که چه در خرقهی این مهجور است
چه کنم تا به سر کوی توام راه دهند؟کاین سفر توشه همی خواهد و، این ره دور است
وادی عشق که بیهوشی و، سرگردانی استمُدّعی در طلبش بوالهوس و مغرور است
لب فرو بست هر آن کس رُخ چون ماهش دیدآنکه مدحت کُند از گفتهی خود مسرور است
وقت آن است که بنشینم و دم در نزنم به همه کون و مکان مدحت او مسطور است.[3]
1 - حافظ فرموده است:مصلحت نیست که از پرده برون افتد رازورنه در مجلس رندان، خبری نیست که نیست.
2 - حضرت امام(س) در این بیت طعنه به حسینبن منصور حلّاج و مدعیان دیگر میزنند که: به جای دم زدن از حق (ناصر) از خویشتن (منصور) دم میزنند!، معظمٌله در غزل «دعوی اخلاص» فرموده است:بر فراز دار فریاد «اناالحق» میزنی!مدعی حقطلب! انّیّت و اِنّا چه شد؟
3 - این غزل، موّشح است بنام نوهی کوچک حضرت امام(س): علی کوچولو.